کد مطلب:314995 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171
گوسفندان را به آقا سپردم
جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای سید عباس میرعابدینی یزدی فرمودند:
در روستای در گلپایگان مرحوم آقای مشهدی عبدالعلی بهشتی برای مردم نقل كردند كه بنده گله دار بودم. گوسفند زیادی داشتم. شب هنگام، گوسفندها را به آغول بردم، یكدفعه متوجه شدم حدود چهل رأس گوسفند كم است. و نیامده اند. بلند شدم و به طرف بیابان به راه افتادم. نمی دانستم در تاریكی بیابان به كجا بروم. در حالی كه چند نفر بودیم و سگ های نگهبان هم به همراه ما بودند، باز می بینید كه گرگ به گوسفندها می زند. امید نداشتیم فرجی باشد و به خودم گفتم: گوسفندان را به دست قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) می سپارم.
صبح شد گوسفندها را از آغول بیرون كردم. بعد از اینكه یك كیلومتر راه رفته بودیم دیدم، تمام گوسفندها گوشه كوه پناه گرفته اند مثل اینكه بیست نفر نگهبان آنها را حفظ كرده اند.
در روستای در گلپایگان مرحوم آقای مشهدی عبدالعلی بهشتی برای مردم نقل كردند كه بنده گله دار بودم. گوسفند زیادی داشتم. شب هنگام، گوسفندها را به آغول بردم، یكدفعه متوجه شدم حدود چهل رأس گوسفند كم است. و نیامده اند. بلند شدم و به طرف بیابان به راه افتادم. نمی دانستم در تاریكی بیابان به كجا بروم. در حالی كه چند نفر بودیم و سگ های نگهبان هم به همراه ما بودند، باز می بینید كه گرگ به گوسفندها می زند. امید نداشتیم فرجی باشد و به خودم گفتم: گوسفندان را به دست قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) می سپارم.
صبح شد گوسفندها را از آغول بیرون كردم. بعد از اینكه یك كیلومتر راه رفته بودیم دیدم، تمام گوسفندها گوشه كوه پناه گرفته اند مثل اینكه بیست نفر نگهبان آنها را حفظ كرده اند.